۳۰ بهمن ۱۴۰۳، ۱۳:۴۴

چرخ روزگار پس از پیروزی انقلاب، آقا طی مأموریتی از ساختمان کمیته‌ی مرکزی انقلاب در مشهد بازدید کرد. در طبقه‌ی بالای این ساختمان زندانیان خطرناک نگهداری می‌شدند. یکی از اسم‌هایی که ذکر کردند «بابایی» از شکنجه‌گران ایشان در پنجمین زندان بود. آقا خاطره‌ی آن بازدید را این‌گونه نقل می‌کند: «به طبقه‌ی بالا رفتیم. در گوشه‌ی یکی از اتاق‌ها مردی مشغول نماز بود. او را شناختم. بابایی نمازش را بدون سلام همین طور رکعت‌رکعت ادامه می‌داد تا با من روبرو نشود! به بازداشتی‌های اتاق دیگر سر زدم. سپس ناگهان به اتاق قبلی برگشتم؛ بابایی تا مرا دید مبهوت شد و شروع کرد به قسم خوردن که جوانی فریب‌خورده بودم! به او گفتم: یادت هست در اتاق شکنجه مرا به زمین می‌انداختی، بعد با کشیدن محاسنم مرا بلند می‌کردی و کلماتی زننده به من می‌گفتی؟ گفت: به یاد دارم. همراهانم به حدی خشمگین شدند که اگر آرامشان نمی‌کردم، کار او را می‌ساختند.»